۱۳۹۰ شهریور ۲۴, پنجشنبه

آیینه ی تردید


کاری نبود
کمی تردید و اندکی شور

روبرو خطی
به موازات غروب روزانه ی یک خورشید
و آسمان
آبی تر از دریا

و « ماه » ی
منعکس در چشمان یک محتضر ماهی
...

کودکی رفت
خورشید ومهتاب اش نیز

شد قصه ی شب های دور

و کاری نبود

جزتردید نگاه
در آیینه ای تنها
مانده بر دیواری شکسته

لمیده بر ستونی ترک برداشته
...
و کاری نبود

اندکی دلشوره

اشکِ خشکیده
و اندام بر هم تنیده
از درختی بر زمین خورده .
...
باقی
بغضی فرو خورده

بربالینِ پرنده ای مرده
...


امید پویان . شهریور 90

هیچ نظری موجود نیست: