
برای من
وقتی بغض خیابان شکست
بوق هم آوازی بود
در دستگاهِ دشتِ مردمانِ سکوت
برای تو
اما
من آوازه خانی غریب بودم
با صدایی
ته مانده یِ آرام
از نجواهایی
مانده بر گیلاسِ آن زن
که خاک سیگارش
غبار مزارهایِ بی باران شد
در سر ریز ناودان هایی
از جنسِ ترنم هایی
شاید جاری
بر لبانِ عروسکِ دخترک
دخترکی
با روبانِ خاک ...
امید پویان - شهریور 90
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر