۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

سرزمینِ فردا



پاییزِ من
اتاقی بود
اندازه اش
یک برگ

سهم من از نگاهِ باران
قطره یِ اشکی
وسعتش
سرزمینم

چشمانت را بده
و گام هایت
ابرهایِ فردا
از آنِ ماست . . .



امید پویان ... پاییز 89

۳ نظر:

Anonymous گفت...

بسیار زیبا سر شار از امید ،امیدی پویان !
مثل همیشه


سبزباشی جناب مالکی عزیز...

رهگذرهمیشگی

پیرفرزانه گفت...

چقدر خوشحالم که هستید و می نویسید. روزهایی که نمی نویسید خیلی نگرانتان می شوم . از اون لحاظ.

کیمیا گفت...

انشاالله تموم شد;عصبی ،خسته،....

*******
آدم که پدره که نمیشه اینطوری باشه.حالا هرچی.نابود شد رفت ،بیچارگی،مصیبت،...ما همچنان پدریم....