۱۳۹۰ آذر ۱۶, چهارشنبه

عاشورایِ اهورایی





یکم گریه
برای هر شب و
گاه روزم
یکم خستگی
برای وقت دل کندن
از خودخواهی
یکم عاشقی
یکم دل دادگی
کمی هم شور
گاهی هم سوختن دل
به دست دیده ها
...
یکم پاییز
تا سرمای جان سوز زمستانی
و آدم برفی هایِ بی لبخند
یکم بی گوش
یکم بی چشم
کمی هم بی دهان و
اندکی بی پا
برای رفتن از خورشید
تا سایه های سرد زمستانی ...
...
کمی خس
اندکی خاشاک
خیل مردم های با درد و بی درد
آن روز عاشوراییِ سرد
یکم غیرت
لبریزِ حسین
کمی آزادگی
آمیخته با زینب
خفته بر بستر خون
با دیدگان باز
....
کمی رستم
با خیل سهراب و تهمتن
خوابیده بر فرشِ سیاهِ
خیابان هایِ آغشته به خون
یکم تن هایِ مجروح
یکم سینه ها یِ پر درد
لبریز از یوسف هایِ بی یعقوب
گم گشته
در کنعان امروزی
یکم دود
کمی آتش
بر خیمه هایِ ایرانی
یکم فریادهایِ اهورایی
در سرزمینی عاشورایی
...
در آن روز سردِ زمستانی
پدر نیامد
و مادر
دو چشمِ بی رمق را
در آستان نگاه کودکش خشکاند
و اشک
یکم خشکید
شبنم وار
و نیزه ها
در آن روزِ ناجوانمردِ زمستانی
کتاب برادری شکافت
ویکم نیرنگ
بر سرش بهانه یِ
خواندن فسانه ها
...
در معبر تاریخ
با صدا و بی صدا
با صبا و بی باد
یکم خورشید
زمستان سرآید
دیو بیروم رود
یکم فرشته آید
وساقی
در بزمِ بهارِ سبز
ساغر بگرداند
و یکم زینب ها
شود به هر کویِ و برزن
خواند ندایِ عباس ها
خاموش گاه و
یکم شور و نوا گاه
بلبلان
همراه کاروان
یکم غمِ دیده یِ مادران
یکم عاشورایِ ایرانیان ...


امید پویان . عاشورای 90

هیچ نظری موجود نیست: