۱۳۹۱ مهر ۱۴, جمعه

اشک نرگس



پرکن پیاله را

که دیری ست

بر این ویرانه آشیانه

قطره ی اشکی 

نیفتاده

چکه ای خون

عطش خاک اش را

خیس از عشق و آزادی

 نکرده ... 


نه آبادی

نه آزادی

نه داری

نه فریادی 


پرکن

این جام تهیاز شراب و خون

این خاک بی باران

دیری ست

خشکیده

 ترک دارد از درد

نه خیس از نگاهِ آسمان

نه اشکی 

چشم نرگس خیس کرده

نه حرفی بر دهانی کف نموده 

نه آن مرد آمد

نه دارا آب دارد 

نه سارا نای خواندن بر لبِ خاک 


 پر کن

این جام آتشین

نه بر مستی امیدی هست

نه در مسجد نیازی

در این مخروبه مانده 

ملک دارا

پر کن ...!


امید پویان . مهر 91 شمسی

هیچ نظری موجود نیست: