۱۳۹۱ مهر ۲۷, پنجشنبه

تقدیر پاییزی




در تو طلوع کردم
با تمامِ آغوش سردم
با تو پاییزی شدم
با تو پر شدم
 از بویِ عشق !

کوچه را شستم از برگ ها
برگ هایی  هنوز خیس
هنوزِ من اما
دیر بود .
از رقص برگ هایِ هنوز
سیر بود .

در غروب آخرین لبخند
دل با قفل نذرآزادی
به کوچه بستم
پشت آن شیشه ی خیس
بغض آسمان را بلعیدم
و به تقدیر پاییزی خود
خندیدم ...

من به تو خندیدم  
و خوابیدم ...!

امید پویان . مهرماه 91 شمسی

هیچ نظری موجود نیست: