۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه


بعد از غیبتی اجباری که با فیلتر شدن این وبلاگ شروع شد و با زحمتی که یحیی اسکندریِ عزیز ( من متهم می کنم ) با همه یِ مشغله ها وگرفتاری هایِ کاری کشید برایِ دیوارِ سوم ، حاالا برگشته ام که دوباره یا سه باره یا چند باره شروع کنم . این که کجا بودم و بر من چه گذشته بود مهم نیست . مهم دوباره نوشتنم است که همین دقیقن پاشنه یِ آشیل بعضی هاست . هر چندبه تعطیلی رفتنِ رازسر به مهر خوشایند نبود اما با شناختی که از محمد معینی دارم اطمینان دارم که دوره یِ این تعطیلی طولانی نخواهد بود . خلاصه برای چندمین بار بر گشته ام . برایِ پاسخ گفتن به پسری که از مادرش می پرسد چرا پدرِ او فقط باید زندانی باشد ؟! چرا حرفِ حق را فقط باید عده ای بگویند و تاوان دهند ؟! و من می گویم . خواهم گفت . نغمه بر لب . با شور و شوق . راه طولانی ست . نه با زود و زور که با صبر و مقاومت به آنچه استحقاقش را داریم می رسیم . هم ما و هم همه یِ آنانی که هستند . . . فقط اندکی باور خود و توانایی هامان کافی ست تا جهانی باورمان کنند . اگر خطا می گویم روشنم کنید ... !

۱ نظر:

Unknown گفت...

یا علی...
دیگه نمیشه اینجا بعنوان ناشناس یا با اسم خالی ،کامنت گذاشت؟خوب نیست که.